گاه می رویم تا یرسیم.کجایش را نمیدانیم.فقط میرویم تا برسیم
گاه رسیده ای و نمی دانی
و گاه در ابتدای راهی و گمان می کنی رسیده ای
مهم رسیدن نیست.مهم آغاز است
که گاهی هیچ وقت نمی شود
و گاهی می شود بدون خواست تو
گاهی هم درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی
غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟